دلم می سوزد

اشتراک گذاری :

خبرداری؟  

دکتر زهرا نظری مهر / حقوقدان

 

همه چیز روال معمول خودش را طی می کرد. دلار از مرز 60 هزار تومان عبور کرده و به 70 هزار تومان لبخند می زند. سکه 40 میلیون تومان را پشت سرگذاشته و معلوم نیست چقدر دیگر گران می شود. خودرو همچنان روند صعودی را طی می کند و داشتن خودرو هم به خیل آرزوهای دهک های پایین جامعه تبدیل می شود. داشتن مسکن که رویا شده و برای داشتن یک متر مسکن در جنوبی ترین نقطه تهران باید 85 میلیون داشته باشی در حالی که حقوق ماهیانه مصوب دولت 10 میلیون تومان است. حبوبات با سرعت وحشتناکی گران می شود. اگر بخواهی ساده ترین غذاها را هم بخوری و خرج دیگری نداشته باشی، باید بیشتر از اینها درآمد داشته باشی. تفریح، حقی حداقلی است، اما فقط می توانی همان شام ناچیز را به نزدیکترین پارک محل زندگی ات ببری. بارها از خودت می پرسی این چه زندگی است، اما بازهم به امید رسیدن به روزهای خوش ادامه می دهی.

 

یک باره خبری شوکه کننده اعلام و سینه به سینه نقل می شود. بالگرد رییس جمهور در حالی که از افتتاح سد قیزقلعه سی باز می گشت، ناپدید شده است. خبر همه جا منتشر و انتظاری آزار دهنده بر جامعه مستولی می شود تا آنکه خبر جان باختن رییس جمهور در صدر اخبار قرار می گیرد.

 

هیچ کس از عمق این فاجعه خبر ندارد. شبکه های اجتماعی، میدان بازی های غیر اخلاقی شده و عده ای بدلیل عبور از اخلاق، مورد بازخواست قرار می گیرند. عده ای دیگر به باور اینکه مرگ، تقدیر الهی است و هر آمدنی رفتنی دارد، نگاهی معمولی به این سانحه دارند و عده ای دیگر لباس عزا بر تن می کنند تا در اولین مراسم عزاداری حضور یابند. تفاوتی نمی کند که چه کسی با چه باوری در کدام مسیر گام برداشته، اما بی شک عمق فاجعه را ندیده اند.

 

اداره کشور از مسیر اصلی خارج شده و تدارک مراسم عزاداری در اولویت قرار دارد. تمامی مسوولان با هر دیدگاه و تفکری در مراسم عزاداری شرکت می کنند. با نگاهی واقع بینانه، متوجه می شویم که همه چیز متفاوت شده و بناچار باید برای مدتی شرایط جدید و متفاوتی را تجربه کنیم، شرایطی که تقدیر الهی است و چاره ای جز اطاعت نداریم.

 

هزینه های عزاداری از دست دادن رییس دولت، خواه بر حسب وظیفه یا احساس مسوولیت یا از روی عشق و علاقه یا… عدد قابل توجهی است، اما نمی شود و نباید نادیده گرفته شود. مگر می شود نسبت به از سانحه جان باختن رییس دولت در نظام جمهوری اسلامی ایران بی تفاوت بود. مردم جهان باید بدانند و ببینند که ایران نماد وحدت است و برای اثبات این مهم به حرکتی بزرگ نیاز است که مردم آمدند و این حرکت بزرگ را رقم زدند.

 

اما از اولین لحظه ای که خبر سانحه جان باختن رییس دولت سیزدهم اعلام شد، اولین سوالی که اذهان را به خود مشغول کرد،  این بود که اداره مملکت بدون رییس جمهور مگر می شود. برای پاسخ به این سوال عمومی، اعلام شد که انتخاب فوری رییس جمهور در مدت 50 روز پس از جان باختن رییس جمهور در قانون اساسی دیده شده و از همان زمان برگزاری انتخابات زودهنگام در دستور کار قرار گرفت. جلساتی که باید برای اداره کشور برگزار می شد، صرف برگزاری انتخابات دولت چهاردهم شد. همه قسمت ها از شورای نگهبان تا دولت، مجلس، قوه قضاییه و… آماده برگزاری انتخابات شدند.

 

اما انتخابات هزینه دارد، هزینه ای که در بودجه نیامده و باید ردیفی برای آن مشخص کرد. هیات وزیران به پیشنهاد وزارت کشور و تایید سازمان برنامه و بودجه، به استناد اصل ۱۳۸ قانون اساسی و ماده (۱۷) قانون مدیریت بحران کشور مصوب ۱۳۹۸ مقرر کرد «به‌منظور برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در تیر ماه ۱۳۰۴، مبلغ 1550 پانصد و پنجاه میلیارد تومان از محل منابع بند (م) ماده (۲۸) قانون الحاق برخی مواد به قانون تنظیم بخشی از مقررات مالی دولت (۲) مصوب ۱۳۹۳، در اختیار وزارت کشور و شورای نگهبان قرار گیرد تا برابر قانون و مقررات مربوطه هزینه شود».

 

بیشتر بخوانید:دربه‌در در جستجوی کارگری با حال خوب

پشت چراغ قرمز می ایستم، هنوز ایستادنم کامل نشده که از چپ و راست به سوی ماشینم هجوم می آورند. کودکان گل فروش، کودکانی که آبپاش بدست بدون آنکه خواسته باشم، شیشه های ماشینم را تمیز می کنند، کودکانی که خدا و پیغمبر را بخوبی می شناسند و به تمامی آنها قسم می دهند که پولی بدستشان بدهم، حتی برای بستگانی که از دست داده ام طلب آمرزش می کنند و برای زندگان بقای عمر. اما این تمام ماجرا نیست. کودکان دیگری که ساعتها در آغوش مادران بخواب می روند تا دل مردم را بدرد  بیاورند. زنان سرپرست خانوار که از لیف تا جوراب و لباس زیر می فروشند و مردانی که تنبک بدست، موسیقی می نوازند و آواز می خوانند تا احساسم را تحریک و دلم را شاد کنند تا بابت این حق الزحمه ای بگیرند. به هرگوشه نگاه می کنم، دردی بیرون می زند که دل می شکند و خون دل از گوشه چشم بیرون می آورد. انگاه دلم می سوزد که ایکاش بسیاری اتفاقات نمی افتاد و ایکاش به برکت بسیاری از اتفاقات نیفتاده، هزینه های این اتفاقات نیفتاده، صرف رفع بحران ها می شد و من در حالی این آرزو را می کنم که دلت می سوزد.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *