اشتراک گذاری :
میخائیل بولگاکف در رمان «مرشد» و «مارگریتا» ، فضای سرد و سربی و کشاکش این زنجیرهای زمخت برون و درون شوروی سابق را تصویر کرده است. با دو پرسش بنیادین روبهرو میشویم؟ چرا سیاست در شوروی و یا حاکمیتهای استبدادی سنگینوزن میشود. به نحوی که همه میخواهند از حیطه اعمال اراده و قدرت چنان سیاستی بگریزند؟ دوم برای سبک کردن سیاست چه باید کرد؟ نیاز به سبکی هم در ساحت اندیشه و نظر داریم و هم در ساحت عمل. تا شاهد اعتلا و سبکبالی باشیم.
سیدعطاالله مهاجرانی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت اصلاحات تحریر یادداشت های جدیدی را در روزنامه ایران آغاز کرده است. یادداشت امروز او به طور کلی درباره تضاد و کشاکش دائمی بین “سنگینی” و “سبکی” در جنبههای مختلف زندگی انسان صحبت میکند؛ از کشتیگیران با وزنهای متفاوت گرفته تا کلام، هنر، بوروکراسی و به طور خاص، سیاست. نویسنده با الهام از ایدههای متفکرانی چون ایتالو کالوینو و مولانا، سنگینی را با مفاهیمی چون “داشتن و افزودن بر داشتهها”، بوروکراسی دست و پاگیر، و سیاستهای سرکوبگر و قدرتمحور مرتبط میداند. در مقابل، سبکی را با “شدن و بودن”، بخشیدن، رهایی از قیدوبندها، و سیاستهای مبتنی بر عدالت و آزادی مرتبط میسازد. در نهایت، بر لزوم “سبک کردن سیاست” برای رسیدن به اعتلا و سربلندی تاکید میکند. این یادداشت در زیر از نظرتان می گذرد:
****
در مسابقات کشتی آزاد یا فرنگی شاهد کشتی گیرانی با وزنهای متفاوت هستیم. مثلاً در کشتی فرنگی مردان سنگین وزن یا خروس وزن و یا پَر وزن! در رده خود با هم کشتی میگیرند. شیوه کشتی گرفتن هر گروه متفاوت است. سنگین وزنها مثلاً در رتبه ۱۳۰ کیلوگرم انگار همانند دو تا تانک یا کامیون میخواهند به هم نزدیک شوند. لنگر برمیدارند. گشاد راه میروند. انگار گردنشان سیمانی است. سبک وزنهای ۵۵ کیلویی اما مثل پرنده پرواز میکنند. برای همین میگویند پَر وزن! این سبکی و سنگینی در کلام و موسیقی و سینما و خانه و اسباب و وسایل خانه و خواب هم دیده میشود.