اشتراک گذاری :
دکتر زهرا نظری مهر / حقوقدان
از اولین روز خلقت، تفاوتهایی بین زن و مرد تعریف شد. خداوند با دادن ویژگی های متفاوت، زن و مرد را از یکدیگر متمایز کرد تا ویژگی ها به تشکیل کانون خانواده منجر شود و زن و مرد مکمل یکدیگر باشند. عزت و لذت مادر شدن را تنها به زنان عطا کرد تا بار سنگین ادامه نسل بر دوش زنان قرار گیرد و در ادامه عشق به فرزند را در نهاد مادر قرار داد. مادر محور خانواده شد و مهر مادری، ملاکی برای برترین نوع دوست داشتن شد. مرد نیز با ویژگی ها و توانمندی های منحصر بفرد، نقش محوری دیگری را بر عهده داشت. ویژگی های منحصر بفرد باعث شده تا هیچکدام نتوانند جای دیگری را بگیرند.
با وجود جایگاه زن در راز خلقت، کم لطفی و نامهربانی در دستور کار قرار گرفت و کار بجایی رسید که دختر مانند لکه ننگی در بین اعراب جاهلیت شد و حتی اگر دختری بدنیا می آمد، زنده بگور می شد. به مرور زمان این وحشی گری ها از بین رفت اما نامهربانی با مظهر مهربانی همچنان ادامه داشت، به نوعی که زنان در بسیاری از جوامع، مورد کم لطفی قرار گرفتند و حقوق شان نادیده گرفته شد.
اگرچه در بسیاری از جوامع، به ظاهر برای جایگاه زنان ارزش قایل هستند، اما در عمل اتفاق جدی صورت نگرفت و این کم لطفی ها باعث شد تا زنان علیه جامعه حاکمیت خواه مردانه، موضع گیری کنند و تفکرات فمنیستی با قوت شکل بگیرد. البته در بسیاری از جوامع نیز برای زنان حقوقی برابر با مردان قایل شدند و این حق به زنان داده شد که در هر زمینه ای ورود کنند.
اینکه کشوری پیشرفته، کشوری مترقی، کشوری رو به پیشرفت و کشوری عقب مانده نامیده می شود، در نحوه رفتارهای سالم یا تبعیض آمیز قابل مشاهده است. با نگاهی به قوانین کشورهای جهان و مقایسه آنها با یکدیگر، متوجه می شویم که زنان چه وضعیتی دارند. هنگامی در افغانستان دختران حق ابتدایی ترین حقوق انسانی از جمله تحصیل و اشتغال را ندارند و کودک همسری به طرز وحشتناکی مشاهده می شود یا در عربستان زنان حق رانندگی و رای دادن ندارند، بسادگی می توان متوجه تبعیض های وحشتناک علیه زنان شد، رفتاری که می تواند ملاکی برای اثبات جهان سوم باشد.
اگرچه در ایران شرایط متفاوت است و زنان از حقوق انسانی بسیاری بهره مند هستند، اما محدودیت های آزار دهنده بسیاری نیز وجود دارد که قابل بررسی است و یکی از جدی ترین آنها، سهم بسیار ناچیز زنان از صندلی های مدیریتی کشور است. یکی از مهمترین چالشهایی که شاهد آن بوده و هستیم، ثبت نام زنان در انتخابات ریاست جمهوری و رد صلاحیت از سوی شورای نگهبان است، مساله ای که در انتخابات اخیر نیز شاهد بودیم. در چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری 4 زن موفق به ثبت نام شدند که متاسفانه هیچ یک از آنان مورد تایید شورای نگهبان قرار نگرفت. برای زنان، اصولگرا یا اصلاح طلب بودن ملاک نیست، بلکه زن بودن می تواند مانع بزرگی باشد که بسادگی رد صلاحیت را رقم بزند.
در حالی امروزه 14 زن در سراسر جهان در مقام ریاست جمهوری فعالیت می کنند و زنان بسیاری در مقام های مدیریتی رده بالا فعال هستند که در تمامی سالهای پس از انقلاب، تنها یک زن با داشتن مدرک پزشکی، توانست وزیر بهداشت شود که با وجود درخشش بسیار در عرصه مدیریتی، وزارتش تمدید ن شد و به زن دیگری فرصت وزارت و اثبات توانمندی داده نشد.
اکنون این سوال پیش می آید که آیا زنان توان علمی و مدیریتی ندارند، یا نگاه جنسیتی باعث شده از حضور در عرصه های مدیریت کلان محروم بمانند. با نگاهی به افزایش توانمندی های زنان، متوجه می شویم که به جایگاه بالایی دست یافته اند اما مورد بی مهری قرار می گیرند. تسخیر کرسی های آموزش عالی به وسیله زنان، این هشدار را بصدا درآورده که توان علمی زنان از مردان پیشی گرفته و باید در این اندیشه باشیم که به تناسب افزایش توان علمی، جایگاههای مدیریتی برای زنان در نظر بگیریم.
آمارهای رسمی حکایت از آن دارد که در سال 1357 سهم زنان در دانشگاههای کشور ۲۳درصد بود اما در سال 1358 از کل جمعیت دانشجویی کشور۶۳ درصد را دانشجویان دختر تشکیل دادند. در ٥٠ سال گذشته افزایش جمعیت دانشجویی زنان در آموزش عالی ایران روندی صعودی داشته و بیش از ٥٠ درصد بوده که امروزه به ۶۱ درصد رسیده است. در این مدت، جمعیت زنان دانشجو بیش از ٥٦ برابر شده است. به عبارت بهتر سهم ۳۱درصدی زنان از آموزش عالی در سال ۵۶ در مقایسه با سهم ۶۹ درصدی مردان در این سال به یکباره پیشی گرفته و سهم مردان را به ۳۶.۷ درصد کاهش داده است.
اکنون این سوال پیش می آید که با این حجم از افزایش توانمندی زنان در عرصه های گوناگون باید چه کرد؟ آیا به جای شایسته سالاری باید مرد سالاری حاکم باشد و زنان اندیشمند و فرهیخته تنها به واسطه نگاه جنسیتی باید، خانه نشین شوند یا رده های پایین کارمندی را در ادارات مال خود کنند یا قرار است برای زنان نیز ارزش قایل شویم؟