اشتراک گذاری :
توسعه پایدار، نه صرفاً یک فرآیند اقتصادی یا عمرانی، بلکه نتیجه تعادل میان قدرت، عقلانیت، مشارکت و تحمل تفاوتهاست. هر جا که این تعادل برهم بخورد و تصمیمسازی بر پایه جزمگرایی، انحصارطلبی و نفی دیگران شکل گیرد، تحقق توسعه در مسیر بحران قرار میگیرد.
این یادداشت با اشاره به دو رویداد اخیر در یکی از استانهای کشور، به پدیدهای میپردازد که میتوان آن را «بنیادگرایی پنهان» نامید؛ رفتاری که با وجود ظاهر عرفی و غیرایدئولوژیک، در باطن از همان الگوهای فکری بنیادگرایانه پیروی میکند و مانع جدی بر سر راه توسعه است.
مصداق نخست: بنیادگرایی فردی در مدیریت
در دیداری غیررسمی میان جمعی از فعالان و یکی از مدیران ارشد استان، وی صراحتاً اظهار کرده است: «اگر من در موضوعی تصمیم بگیرم، حتی خدا هم بیاید، نظرم تغییر نمیکند.»
این جمله، صرفنظر از بار عاطفی یا اغراق آن، حامل پیام روشن نوعی نگاه اقتدارگرایانه و مطلقانگار به فرآیند تصمیمگیری است. مدیری که چنین میاندیشد، خود را در جایگاه تملک حقیقت میبیند و نقد، مشارکت و بازاندیشی را فاقد موضوعیت میداند. در چنین شرایطی، «حق» از مسیر گفتوگو حاصل نمیشود، بلکه از موضع قدرت تحمیل میشود.
مصداق دوم: بنیادگرایی سازمانی در ارزیابی
در فرآیند بررسی انتصاب مدیری دیگر، یکی از نهادهای استان، با احضار غیررسمی فرد مورد نظر، صراحتاً تداوم مسئولیت او را منوط به «هماهنگی کامل» اعلام کرده و تأکید داشته که «بقا» مشروط به «تابع بودن» است.
در اینجا، مسئله نه فردگرایی، بلکه یک سازوکار ساختاری است که بهجای ارزیابی شایستگیهای حرفهای، میزان همسویی فکری و سیاسی با جریان غالب را مبنای قضاوت قرار میدهد. این نوع از ارزیابی، بهجای توسعه سرمایه انسانی، بازتولید ساختارهای بسته و انحصاری قدرت را دنبال میکند.
بنیادگرایی پنهان چیست؟
به گفته مصطفی ملکیان، بنیادگرایی را میتوان با سه شاخص شناخت:
۱. ناتوانی در تحمل رأی مخالف
۲. باور به حقیقت مطلق نزد خویش
۳. انحصارگرایی در تملک حقیقت
اگر این شاخصها را به جای رفتارهای آشکار مذهبی یا ایدئولوژیک، در ساختارهای رسمی، مدیریتی و اجرایی ببینیم، با پدیدهای مواجه میشویم که میتوان آن را «بنیادگرایی پنهان» نامید. این پدیده، برخلاف شکل سنتی آن، نه از طریق شعارهای ایدئولوژیک بلکه از مسیر تصمیمگیریهای اداری، انتصابها، استعلامها و تحمیل رویهها عمل میکند.
چرا بنیادگرایی پنهان خطرناک است؟
پدیده بنیادگرایی پنهان با مختلکردن مؤلفههای کلیدی توسعه، جامعه را به سمت انفعال، انشقاق و انسداد پیش میبرد. پیامدهای آن شامل موارد زیر است:
• کاهش اعتماد عمومی به ساختارهای رسمی
• فروپاشی گفتوگوی نخبگان و کاهش مشارکت اندیشههای بدیل
• رشد رانت و حذف شایستهسالاری
• افزایش مهاجرت نخبگان و فرار ظرفیتهای مولد
• ایجاد کدورت، حذف، تحقیر و توهین به دگراندیشان
در چنین فضایی، توسعه پایدار که نیازمند شفافیت، تعامل، پاسخگویی و عدالت است، عملاً جایگاهی نخواهد داشت.
*نتیجهگیری
بنیادگرایی، در هر شکل و لباسی—چه با ادعای اصلاحطلبی و چه با پرچم اصولگرایی—زمانی که بر انحصار حقیقت، حذف تفاوت، و تحمیل رفتار استوار باشد، در تعارض با اصول توسعه پایدار قرار میگیرد.
جامعهای که میخواهد به سوی توسعه حرکت کند، ناگزیر باید در برابر این پدیده مقاومت کند؛ از طریق تقویت نهادهای مستقل، ترویج فرهنگ گفتوگو، و احیای اخلاق عمومی مبتنی بر مدارا و نقدپذیری.
یادداشت حاضر با هدف بازاندیشی در آسیبهای پنهان مدیریتی و ساختاری، بر ضرورت اصلاح سازوکارهای درونی قدرت در راستای توسعه پایدار تأکید دارد.