اشتراک گذاری :
تی است تا به داشتهها و نداشتههایمان در عرصه مطالعه پی ببریم. آمارهای سرانه مطالعه در ایران جالب نیست. البته این معضلی جهانیست و بیتوجهی به مطالعه یک اپیدمی شده است. افسوس میخورم که چرا باید روزی به نام کتاب نامگذاری شود تا از سر تکلیف، یادی از کتاب کنیم! واقعیت این است که وقتی با چالشهای بسیاری روبرو هستیم، یعنی نسبت به آن چالشها و مسائل آگاهی و اطلاعات نداریم و بدتر اینکه بدنبال مطالعه و بدست آوردن راهکار هم نمیرویم. آنچه زنگ خطر را بیخ گوشمان بصدا درآورده، این است که اگر از ما سوال شود در روز، هفته، ماه، سال و حتی در طول عمر چقدر مطالعه کرده یا میکنید و چقدر بابت خرید کتاب پول داده اید، بدون شرمندگی بگوییم هیچ.
تفاوت کتابخوانی با مطالعه
سوال اینجاست که مطالعه با کتابخوانی هماهنگی و همخوانی دارد یا دو مقوله جدا هستند؟ بی شک کتابخوانی مقولهای فراتر از مطالعه است. باید بپذیریم که لمس کتاب آرامش میدهد. همین قدر که کتابی را به دست بگیریم، یعنی با هدف مطالعه حرکت کردهایم، بنابراین کتاب و کتابخوانی، مطالعه را توصیف میکند، اما مطالعه نمیتواند معنای کتابخوانی داشته باشد. هنگامی که کتاب را به دست میگیریم و به صفحات آن چشم میدوزیم، خودمان را از جامعه متمایز میکنیم. فردی که گوشی بدست دارد، فردی که به تماشای اخبار یا فیلم مشغول است، فردی که بحث علمی یا سیاسی میکند و…، هیچکدام مفهوم مطالعه را القا نمیکند مگر آنکه کتاب بدست داشته باشیم.
نقش آفرینی کتاب
کتاب به زندگی انسان مسیر و جهت میدهد. اگر فردی کتاب رمان بدست بگیرد، نمیتواند خارج از آن کتاب اندیشه یا هدف دیگری داشته باشد، همانگونه که بدست گرفتن کتاب تاریخی، کتاب دعا، کتاب علمی و… مسیر افراد را مشخص میکند. بنابر این با کتابی که بدست میگیریم، تفکرات و آنچه در جستجوی آن هستیم، نشان داده میشود.
جایگزین همه چیز و همه کس
کتاب آسیب نمیرساند و آرامش میدهد. کتاب جایگزینی برای همه نداشتنهاست. کتاب جای خیلی چیزها و خیلی افراد را پر میکند. میتوان کتاب را بدست گرفت و در دریای کلمات آن غرق شد. ماهیت کتاب مثبت است، اما امکان دارد کتابهای نامناسبی نیز وجود داشته باشد. نکته مهم اینجاست که وجود کتاب نامناسب، دلیلی بر زیر سوال بردن کتاب نیست، بلکه دلیلی بر انتخاب نامناسب است. کتاب انگیزه میدهد، مسیر تعیین میکند، در برداشتن گامهای آینده تاثیر میگذارد، گذشتهها را قابل تحمل میکند و به حال ارزش میدهد. کتاب میتواند وسیلهای برای بالا بردن سطح آگاهی مرتبط با شغل باشد، همانگونه که میتواند بیربط با شغل و با هدف صیقل دادن روح و روان باشد.
تاثیرگذاری کتاب
هنگامی که یک رمان دلنشین را میخوانیم، کاری نداریم شغلمان چیست، میزان درآمدمان چقدر است، در چه جایگاهی قرار داریم، اما حال و احوالمان مهم است. بی شک با کلمات یک رمان در دنیایی از مفهوم و معانی غرق و از دنیای اطراف فارغ میشویم.
بیشتر بخوانید:
تراوشات ذهنی نویسنده
کتاب تراوشات ذهنی ناشی از توانمندیهای علمی، تجربیات، تحقیقات، احساسات و باورهای یک انسان است. هر چقدر نویسنده در حیطه موضوع کتاب مسلطتر باشد، تاثیرگذارتر مینویسد. کتابهای تاریخی گذشته را مقابل چشمانمان به تصویر میکشاند، کتابهای تخصصی سطح علمی ما را بالا میبرد، رمانها ما را به عالم رویا میکشاند و زندگینامهها درس زیستن میدهد. هنگامی که ملکه انگلیس در کتاب خود اعتراف میکند “به شانههای همسرم نیاز دارم” یعنی یک انسان با وجود ملکه بودن، نیاز به فردی دارد که با تمام دنیا متفاوت است و هنگامی که پادشاهی از نقش همسرش در زندگی میگوید، یعنی به خواننده تفهیم میکند که باید به تکامل بیندیشیم.
از نوشتن تا خواندن
وقتی در کتاب هدف، تجربه و احساس به رشته تحریر در میآید، دو اتفاق رخ میدهد. اول اینکه برنامه میدهیم و تفسیر میکنیم و دوم آنکه قانون کاریزما را جاری میکنیم. قانون کاریزما میگوید “وقتی چیزی را نوشتی، یک بار به آن فکر کردی، بار دوم آن را نوشتی و در نهایت تلاش میکنی تا به آن برسی”. باید بدانیم که خواندن زمینه نوشتن است. افراد بسیاری توان نوشتن دارند که اگر خواندن را تمرین کنند، قدرت این را بدست میآورند که کلمات را در کنار هم قرار دهند و متنی زیبا را به رشته تحریر درآورند.
بیگانگی با خرید کتاب
لذت و فرهنگ خریدن کتاب، مقدمهای بر داشتن کتاب است. افراد بسیاری از خرید لذت میبرند و با خرید به آرامش میرسند. این افراد خرید همه چیز به غیر از کتاب را تمرین میکنند، در حالی که نمیدانند فرهنگ خریدن کتاب، به زندگی مفهوم و ارزش میدهد. هنگامی که یک کتاب فروشی در کنار یک اغذیه فروشی قرار دارد و برای خریدن یک ساندویچ به اغذیه فروشی میرویم، اما از کنار کتابفروشی بیتفاوت عبور میکنیم، یعنی آنقدر که برای شکم مان ارزش قائل هستیم، برای فکر و اندیشههایمان ارزش قائل نیستیم. چرا سعی نمیکنیم لذت دادن پول برای خرید کتاب را حس کنیم؟ همانگونه که با اعضای خانواده به رستوران میرویم، چرا به کتاب فروشی نمیرویم و کتاب نمیخریم؟ چرا برای خریدن کتاب خساست به خرج میدهیم و دست و دلمان میلرزد؟
کتاب بهترین وسیله تزیین
چندی قبل که برای خریدن کتاب به کتابفروشی رفته بودم، فردی وارد کتاب فروشی شد و به کتاب فروش گفت که حدود ۳۰۰ جلد کتاب با ترکیبی از چند رنگ در سه قطع مختلف میخواهد. این فرد عکس اتاقش را به کتاب فروش نشان داد و گفت که میخواهم گوشهای از اتاق پذیراییام را به کتاب تزیین کنم. شاید این اندیشه زیبا به نظر نرسد و عدهای به آن انتقاد کنند، اما واقعیت این است که حتی در تزیین خانه هایمان نیز جایی برای کتاب نگذاشتهایم، معضلی که نشان میدهد تا چه اندازه با کتاب بیگانه هستیم. امروزه گوشه هر خانهای یک ویترین از کاسه و بشقابهایی قرار دارد که هیچ روحی به خانه نمیدهد و زیبایی خاصی هم ندارد، در صورتی که میتوانیم ویترینی در گوشه خانههایمان داشته باشیم که به جای کاسه و بشقابهای دردسر ساز که هر لحظه امکان دارد از دستمان بیفتد و بشکند، کتاب در آن بگذاریم و خانههایمان را با کتاب تزیین کنیم. فقط به این بیندیشیم که شاید لحظهای فرا برسد که خودمان، همسرمان، فرزندمان یا حتی میهمانی که به خانه مان آمده و حوصله اش سر رفته، در ویترین را باز کنیم و بازکنند، یکی از کتابها را برداریم و بردارند و نگاهی با هدف صیقل دادن به روح و روان بر کلمات کتاب بیندازیم و بیندازند.
دکتر زهرا نظری مهر / حقوقدان